از چند روز پیش (بهمن ماه 1365) بازار شایعات داغ شده بود ، صدام، میانه را خواهد زد ، شهر در شک و تردید بود ، آیا این اتفاق خواهد افتاد؟
خانواده ها و مخصوصا مادران مانع می شدند، دخترم امروز نرو ، اما یکی به خاطر جشن های دهه ی فجر ، آن یکی به خاطر تحصیل علم ودیگری به خاطر امتحانی که داشت باید می رفت .
اما همه مصمم تر از همیشه ، سر یک جمله متفق القول بودند ، نباید از دشمن فرار کرد ، همه باید کنار هم باشیم ، هیچ کدام با همدیگر فرقی نداریم .
یکی به مادرش می گوید که می روم و امتحان می دهم و می آیم ، گویا خود نیز می دانست که قول برگشتنش ، دروغ مصلحتی بود برای مجوز گرفتن از مادر برای رفتن به مدرسه .
دانش آموزی در خواب می بیند که لباس عروسی پوشیده است و برای دوستش در راه مدرسه تعریف می کند ، که ، امروز حس عجیبی دارم و یه جورایی امروز احساس راحتی می کنم .
وقتی دانش آموزان به مدرسه می رسند، از هر کدام نقلی می شنوند ، همه می دانند که امروز حادثه ای در کمین است ، هر کدام ساعتی را می گویند،ساعت 10 ،11 و این حوالی میانه و دبیرستان زینبیه بمباران خواهد شد .
دلهره و اضطراب همه جا و همه کس را گرفته است ، تا صدای یک موتور گازی را می شنوند ، به سمت حیاط فرار می کنند ،اما چیزی در آسمان دیده نمی شود،این نوجوانان و جوانان ، صدای هواپیما نشنیده بودند ، چه برسد به اینکه بمباران هم بشود .
اما ساعتی نمی گذرد که شایعات رنگ واقعیت می گیرند ، صدای آژیر خطر به گوش همه می رسد ، سراسیمه به سمت حیاط فرار می کنند ، بچه ها نه از این صداها شنیده بودند و نه این چنین صحنه هایی را دیده بودند .
شهر مظلوم و بی دفاع بود ، تنها چند نفر سپاهی در پشت بام داشتند ، وسایل دفاعی را نصب می کردند ، دیدن این صحنه ها اندک امید را دل بچه ها به وجود می آورد .
هواپیماها از چند متری آسمان میانه حرکت می کردند ، بعد از یک چرخ صدای مهیب و وحشتناکی همه جا را پر می کند، همه از خانه ها به بیرون فرار می کنند ، سمت آتش به همه می فهماند که زینبیه را زده اند ، اندک مردمی که در شهر بودند به سمت زینبیه فرار می کنند .
در مدرسه بین دانش آموزان غوغایی ست ، همه جا سیاه و تاریک می شود ، گویی که کربلا دوباره به پا شده است .
انگار که طوفان شده ، تمام مصالح و وسایل و هر آنچه که بود به در و دیوار پرت شده است ، موج انفجار ، صدای ضجّه و زاری آشناترین صداهایی ست که هنوز هنوز بعد 25 سال بازماندگان آن را تعریف می کنند و موج اندوهشان هویداست .
بازماندگان آن دوران صحنه های را که برای ما بیان می کنند ، پر است از وحشت و مظلومیت .
یکی از دانش آموزان سرش نصف شده ولی بدنش سالم بود ، یکی دیگر را تعریف می کنند که سر در تنش نبود ولی با پاهایش ده ها متر دویده و می افتد ، این شهید مظلوم که به شکل فجیع سرش از تن جدا شده بود ، شاعر نیز بود.
دیگری نیز دستش از تن جدا شده بود و سیبی در دستش مانده ،که بخش از آن را تازه خورده بود .
آتش از زمین و آسمان می بارد ، برخی هم تصور می کردند که شرکت نفت منفجر شده است ولی ، انفجار از مدرسه ی زینبیه بود که تانک نفت منفجر شده و تعدادی زیاد از دانش آموزان سوخته و شهید شدند.
در آنی از زمان دانش آموزان بی دفاع نمی توانند تکان بخورند ، همه جا پر می شود از جنازه ، شهید ، خون و دود .
این دختران مظلومانه به شهادت رسیدند ، مظلومانه تشییع شدند ، بسیاری از مردم از شهر رفته بودند یا در جبهه های جنگ بودند .
یکی از بازماندگان خواب خود را تعریف می کند که می گفت : دوستم را در خواب دیدم که با شهدای زینبیه یک جا جمع اند و عزاداری می کنند ، علت را جویا می شوم ، می گوید که خودمان برای خودمان مراسم گرفته ایم.
دختری که در آخرین لحظه طلب حلالیت می کند و می گوید به مادرم سلام مرا برسانید.
هم چنین در این روز حملاتی نیز به مدرسه ثاراله که در سطح ابتدایی بود ، حملاتی شد و در آن نیز کودکان خردسال شهید شدند.
این شهدا مظلومانه رفتند ولی تاریخ همیشه برایشان سر تعظیم فرود خواهد آورد واین برگ نیز سندی شد برای آیندگان .
برچسبها: بهمن 65, دبیرستان زینبیه, میانه, شهدای زینبیه
هفت گل دارد میانا رنگ رنگ
یادگار روزهای سرخ جنگ
از شهیدان جعفری یاد آورید
از حقایق گستری یاد آورید
از گل روی رشید جعفری
در جوانی شیوه پیغمبری
از مجید جعفری مرد خدا
از بسیجی های خوب با صفا
یاد عباسی بخیر و نام او
رفت با همت ولی بی گفتگو
هیچ می دانی که صباغی که بود ؟
لاله خوشرنگ این باغ کبود
گرچه مثل سحر یا اعجاز بود
مرد راه عشق یک سرباز بود
قصه ی دلدادگیهای « غلام »
استخوان و یک پلاک والسلام
سالک با معرفت در یک کلام
با رضای حق ، رضا ، مرد تمام
یوسف گمگشته راه وطن
نام نیک و ماندگار او « حسن »
آنکه بر امر خدا تسلیم بود
نام پاکش « سید ابراهیم » بود
هفت گل دارد میانا لاله فام
رفته اند و مانده راه ِ ناتمام
برچسبها: شهدای میانه, شهید میانه, میانه, شهدای میانا
